خیالم با توست
این روز ها تمام شلاق های خستگی بر پیکر نحیفم می تازند
و تو تنها دوای التیام بخش زخم هایم هستی
این روز ها تمام دقایق میخواهد تو را از من بگیرند
اما عقربه های ساعتم را روی لحظه ی دیدارمان متوقف ساخته ام
این روزها ابرهای سیاه روی اسمان را پوشانده اند اما
نقش میزنم صورت ماه خود را بر سقف خانه ام
این روزها زمین و زمان موج سرازیری ابشار زندگیم شده اند ولی
من ماهی خستگی ناپذیر این موجم
چرا که تو آن بالای ابشار امید بخش زندگیمی
این روزها کنار تو بودن سخت است
اما بی تو بودن سخت تر است
راستی یادم رفت بگویم
این روزها خیالم با توست
این روزها و تمام روزهای زندگیم .